به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 85، خرداد ماه 1385 

 

 

 

 

مصاحبه پيام فدايی با رفيق اشرف دهقانی

در مورد رويدادهای اخير آذربايجان و مساله ملی

 

رویدادها و حوادث اخیر آذربایجان و مواضع گوناگونی که از سوی افراد و نیروهای سیاسی مختلف در این رابطه گرفته شد ما را بر آن داشت تا برخی از سوالاتی که در این مورد مطرح شده‌اند را با رفیق اشرف در میان بگذاریم. آنچه در زیر مي‌آيد پاسخ‌هائی است که رفیقمان طی مصاحبه‌ای به این سوالات داده است.

 

 

 

پیام فدائی: با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید. همانطور که مي‌دانيد درج کاریکاتوری در یک روزنامه دولتی (به نام ایران) که در آن به مردم آذربایجان و زبان ترکی توهین شده بود، با اعتراض شدید مردم این منطقه مواجه شد و به درگيری‌های گسترده‌ای بین مردم با نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی منجر گردید. چرا درج یک کاریکاتور به چنین خیزش بزرگی منجر مي‌شود؟

 

رفیق اشرف: متقابلاً از شما تشکر مي‌کنم که با انجام مصاحبه کار مرا در برخورد به مسایل مهمی که در جنبش دلاورانه اخیر خلق آذربایجان تجلی پیدا کرد، آسان مي‌کنيد. چون در آشفته بازاری که با کوشش آگاهانه دشمنان توده‌های رنجدیده ایران جهت سرکوب همه‌جانبه‌تر این جنبش و ایجاد سردرگمی در بین نیروهای آزادیخواه بوجود آمد، شاید بیان مطلب از طریق مصاحبه امکان بیشتری بوجود بیاورد که بتوان تا حدودی، زوایای مختلف مسایل مطرح شده در این مورد را شکافت و به روشن شدن حقایقی که شدیداً سعی در تیره و تار ساختن آن مي‌کنند، کمک کرد.

 

واقعیت اینه که پس از خیزش مردم آذربایجان برعلیه رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و در دفاع از زبان و فرهنگ و هویت ملی خود، نه فقط خود این رژیم وقیح و جنایتکار بلکه بدخواهان رنگارنگ همه توده‌های رنج‌کشیده و دربند ایران هر یک با به عهده گرفتن وظيفه‌ای ارتجاعی برعلیه مردم ما بسیج شدند.

 

سرکوب خونین و وحشیانه توده‌های بپا خاسته آذربایجان وظیفه ضد انقلابي‌ای بود که رژیم جمهوری اسلامی به انجام رساند. کشتار وسیع مردم، به راه انداختن خون در خيابان‌ها و اقدام به دستگيری‌های گسترده در جهت به خاموشی کشاندن شعله‌های مبارزاتی در آذربایجان، همه توسط جمهوری اسلامی صورت گرفت. در عین حال این رژیم با توسل به توطئه سکوت و ممنوع ساختن انتشار هرگونه اخبار مربوط به وقایع آذربایجان در رسانه‌های گروهی تلاش نمود تا از طریق غیرمطلع و ناآگاه نگاه داشتن مردم سایر نقاط ایران از آنچه در آذربایجان گذشت، سدی در مقابل پشتیبانی دیگر خلق‌های ایران از توده‌های مبارز آذربایجان ایجاد نماید. این تلاش البته با تحریف واقعیات و پخش اکاذیب نیز همراه بود. در این میان، در حالی که نیروهای ضدخلقی وابسته به دولت های ترکیه و جمهوری آذربایجان با هدف جهت ضدانقلابی دادن به جنبش توده‌ها سعی در طرح و تبلیغ شعارهای پان‌ترکیستی در این جنبش نمودند، مرتجعین بدخواه دیگری نیز بی‌کار ننشسته و هر یک درست در راستای ضدیت با خلق دلاور بپا خاسته آذربایجان و تکمیل سیاست سرکوب جمهوری اسلامی دست به کار شدند. یکی از مهمترین وظایفی که آنها به عهده گرفتند پخش ايده‌های زهرآگین و تبلیغات سمی برعلیه توده‌های مبارز آذربایجان بود که هر یک از زاویه و جهتی به آن پرداختند. تردیدی نیست که این هماهنگی نامیمون و بسیج شدن ارتجاعی برعلیه مبارزه گسترده  توده‌ای در آذربایجان، قبل از هر چیز بیانگر هراس و وحشت آنان از رشد مبارزات مردم آزادیخواه و قهرمان این دیار و بیم از گسترش آن به سایر نقاط ایران مي‌باشد. به خصوص، با توجه به زمينه‌های پرافتخار تاریخی و تأثیرگذاری‌های مبارزاتي‌ای که خلق دلاور آذربایجان همواره بر روند جنبش انقلابی در ایران داشته، هراس و وحشت آنها هر چه بیشتر قابل فهم است.

 

پیام فدائی: به نظر مي‌رسد از اشاعه ايده‌های خاصی در میان مردم در بحبوبه جنبش آذربایجان صحبت مي‌کنيد. لطفاً کمی بیشتر توضیح دهید. 

 

رفیق اشرف: بلی، سم‌پاشی برعليه مبارزات اخیر که از اولین روز به خیابان آمدن توده‌های جان به لب رسیده در تبریز آغاز شد، در حوزه‌ها و جهات مختلف صورت گرفته و مي‌گيرد که البته من در اینجا به توضیح و تشریح همه آنها نمي‌پردازم. تنها مایلم به متنی اشاره کنم که رادیو بی بی سی آن را در بحبوبه خیزش اخیر مردم آذربایجان پخش کرد. آنچه در این متن آشکارا به چشم مي‌خوره توسل به ترفندهای مختلفی است که بتواند اپوزیسیون را از هرگونه همراهی با این جنش باز دارد؛ یعنی در واقع از پشتیبانی دیگر توده‌های ایران از مبارزات توده‌های بپا خاسته آذربایجان جلوگیری به عمل بیاید. گوئی این نگرانی عمل مي‌کرد که مبادا توده‌های رنجدیده مناطق دیگر نیز بپا خیزند و مبارزه خود برعليه دشمن مشترکشان را هماهنگ با خلق آذربایجان پیش ببرند. متن مذکور تحت عنوان "واقعیات تلخ و سردرگمی اپوزیسیون" در حالی که خطاب به اپوزیسیون رژیم با صراحت مي‌گويد که نباید از جنبش مردم آذربایجان پشتیبانی کنند، مطرح مي‌کند که "این اعتراضات ماهیتی ارتجاعی دارد و ریشه در ناسیونالیسم قومی دارد" و گویا "بر بستر افکار فاشیستی شکل گرفته". این متن بدون آنکه اعمال خشونت‌بار و وحشیانه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی برعلیه توده‌های رنجدیده آذربایجان را مورد تأکید قرار دهد، مطرح مي‌کند که "وقایع تبریز نشاندهنده خشونتی است که در جامعه وجود دارد". و نمي‌خواهد ببیند که عامل اصلی چنین وضعی همانا رژیم مدافع سرمايه‌داران وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی است. بعد با پرسشی اضافه مي‌کند که: "چندین نفر در نتیجه درگیری با نیروهای پلیس جان باخته‌اند. سوال اینجاست که آیا یک کاریکاتور ارزش این را دارد که آدم جان خودش را به خطر بیاندازد"؟.... حتماً پاسخ این سوال هم- حتی اگر درگوشی هم بیان بشه- اینه که: خب، تبریزی و آذربایجانی‌اند دیگه، ترک (با ذکر صفتی که ابلهان معمولا همراه با آن به کار مي‌برند) هستند! یعنی از نفهمی‌شان است که به مبارزه برخاستند.

 

پیام فدائی: عجب، باید از اینها پرسید که مگر آنچه در آذربایجان اتفاق افتاد یک حرکت خودجوش توده‌ای نبود؟ این واقعاً یک خیزش خودبه‌خودی و خودجوش توده‌ای بود، پس دلیلی وجود ندارد که ماهیت آن را ارتجاعی و فاشیستی بخوانند؟

 

رفیق اشرف: واقعاً، درست همین سوال را باید از اینها کرد. مي‌دانيد، اینها برای این که جنبش خودبه‌خودی اخیر را بی‌اعتبار جلوه داده و محکوم کنند، مي‌گويند که هر حرکت "مردمی" قابل دفاع نیست. و بعد برای به اصطلاح اثبات این امر مغلطه مي‌کنند و در حالی که موج مبارزات شکوهمند و انقلابي‌ای که توده‌های ایران در دهه 50 پیش بردند را انکار مي‌کنند، روی کار آمدن جمهوری اسلامی را به گردن مردم مبارز ایران می‌اندازند. در واقع آنها نمي‌خواهند این واقعیت را ذکر کنند که خمینی با کمک امپرياليست‌ها بر موج مبارزات مردم  سوار شد و از اینجا جنبش دموکراتیک و ضدامپریالیستی توده‌ها به انحراف کشیده شد. با چنین مغلطه‌ای است که مي‌گويند پس، از حرکت مردمی آذربایجان هم نباید دفاع کرد. در همین رابطه، سوال از اینها این است که مگر جنبشی که در آذربایجان بوجود آمد، مستقیماً از یک رهبری ارتجاعی و فاشیستی دستور مي‌گرفت و تحت چنان رهبری‌ای پیش مي‌رفت که ماهیت ارتجاعی و فاشیستی برای آن قایل مي‌شوند؟

 

یک جنبش خودجوش توده‌ای، آنطور که دوست دارند جلوه دهند، هرگز ناشی از نادانی و حماقت مردم نیست که بوجود مي‌آيد. بلکه بوجود آمدن چنین جنبشی دقیقاً نشاندهنده نارضایتی و خشم توده‌ها از حاکمیت سیاسی موجود و بیانگر به لب رسیدن جان آنها از ستم‌ها و مظالم موجود است. بیانگر اعتراض و مبارزه آنها برعليه نظم ظالمانه حاکم است. مبارزات خودجوش توده‌ای تنها شدت تضادهای طبقاتی در یک جامعه را منعکس مي‌سازد. مسلم است که وقتی بر مبنای قانونمندی‌های یک جامعه طبقاتی و تحت شرایط و بهانه‌هائی که ممکن است حتی بدلیل رشد تضادهای درونی طبقه حاکم نیز بوجود آمده باشد توده بپا خاست، نیروهای سیاسی مختلف خواهند کوشید آن را در جهتی که مي‌خواهند پیش ببرند. در این میان نیروهای ارتجاعی نیز مي‌کوشند به درون جنبش توده‌ها نفوذ کرده، رهبری آن را به دست گرفته و در نتیجه یک جنبش اصیل توده‌ای را در جهت منافع خود شکل دهند. اما آیا چنین امری در جریان مبارزات خودجوش مردم آذربایجان که عمر چند روزه بیشتری هم نداشت، بوجود آمد؟ و یا به نظر شما مبارزه برای خواست‌های ملی از افکار فاشیستی ناشی شده و ارتجاعی است؟ و یا تکیه شما به بعضی شعارهای انحرافی است که خبرگزاری‌های معلوم‌الحال با برجستگی آنها را مخابره کردند!؟ اما، در کجای دنیا و در کدام تجربه تاریخی نشان داده شده که صرف تلاش کسانی برای طرح چند شعار انحرافی در یک جنبش خودجوش را مي‌توان ملاکی برای قضاوت در مورد ماهیت آن جنبش قرار داد!؟ در مورد "ارزش" آن کاریکاتور هم به عنوان انگیزه اولیه و یا بهانه خیزش باید گفت که آیا این اولین بار است که اعتراض به امری ظاهراً غیرمهم به خیزش بزرگی منجر مي‌شود؟ تا کنون بارها و بارها چنین تجربه‌ای را توده‌های تحت ستم ایران از خود نشان داده‌اند. آنها حتی تحت پوشش‌های "قانونی" (مثلاً در رابطه با دعوای امام‌جمعه فلان منطقه با نماینده مجلس) به خیابان ریخته و خشم طبقاتی خود را نسبت به رژیم جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته‌اند! تازه در مورد مردم آذربایجان اعتراض به توهین آن کاریکاتور، خود دارای بار مبارزاتی است. یعنی بهانه بی‌ربطی هم نیست!

 

پیام فدائی : همانطور که مي‌دانيد در برخورد با خیزش اخیر درآذربایجان شاهد عدم‌تحرک بخش‌هائی از اپوزیسیون در دفاع از این جنبش بودیم. چقدر چنان تبلیغاتی در این امر موثر بودند؟

 

رفیق اشرف: متأسفانه بی‌تحرکی و عدم‌پشتیبانی گسترده نیروهائی که با اعتقاد به دموکراسی و با روحیه آزادی‌خواهانه همواره به حق از هر خیزش مردمی دفاع و حمایت کرده‌اند، در این زمینه واقعیتی است. ولی، این نیروها چه  از آن تفکرات انحرافی و تبلیغات زهرآگین تأثیر گرفته باشند و چه  در بین آنها در رابطه با مساله ملی سردرگمی وجود داشته باشد، متأسفانه، آنها اینبار وظیفه خود در قبال مردم تحت ستم خویش را فراموش کردند. البته، این هم واقعیتی است که ارتجاع به طور همه‌جانبه شدیداً از پخش اخبار مبارزاتی در مورد این جنبش ممانعت به عمل آورد و این امر لزوماً در وجهی منفی تأثیرگذار بود. با اینحال، حتی اخبار جسته و گریخته‌ای نیز که پخش شد حکایت از جنایات و فجایع خونینی مي‌کند که جمهوری اسلامی در حق توده‌های ستمدیده ما مرتکب شد. همین ها نیز مي‌بايست هشداردهنده باشد. انسان وقتی عزیزانی را، جوانان مبارزی را، در مقابل چشمانش تصویر می‌کند که چطور با گلوله مزدوران جنايت‌پيشه رژیم در خون خود غلطیدند، و یا حتی زیر باتوم نیروهای وحشی انتظامی جان دادند. وقتی به یاد مي‌آورد که آن مزدوران حتی به کودکان نیز در میان تظاهرکنندگان رحم نکرده و آنها را کشته و زخمي ‌کردند، وقتی مي‌شنود که "سربازان گمنام امام زمان"، یعنی اطلاعاتی‌های جنايت‌پيشه حتی زخمی‌ها را از بیمارستان‌ها ربوده و به شکنجه‌گاه‌هایشان بردند، وقتی حس همدردی با خانواده‌های مصیبت‌دیده آنان به سراغ آدم مي‌آيد و آنگاه تلاش ارتجاع برای تنها و منزوی نگاه داشتن مبارزات توده‌های ستمدیده را می بیند و اینکه حتی فریاد حق‌طلبانه‌شان در خارج از کشور نیز به طور وسیع و گسترده و هرچه پربارتر انعکاس نیافت.... به اینجا که می‌رسم دلم مي‌خواهد یک "بایاتی" ترکی بخوانم. این بایاتی را:

هرآی هرآی هر آیلار        هر اولدوز لار هر آیلار

چمن ده بیر گل بیتیب         سوسوزوندان  هرآیلار

 

یک لحظه تصور کنید....

  

ببخشید آنقدر مسایل گوناگون در ذهن من جمع شده و ما پشت سر هم در مورد آنها صحبت کردیم که اصلاً فراموش کردم مستقیماً به سئوال اول شما پاسخ بدم. ممکنه آن سئوال را تکرار کنید!

 

پیام فدائی: حتماً، معلومه که از وضع موجود سخت ناراحتید. اتفاقاً پاسخ بعضی دیگر از سوال‌هائی که می‌خواستم بعداً بپرسم را طی این گفتگو شما جواب دادید. اما، معنی شعری که خواندید چیه، می‌خواهید اونو ترجمه کنید؟

 

رفیق اشرف: این بایاتی از گلی صحبت می‌کنه که پس از مدت‌های مدید در چمنی روئیده ولی کسی به آن نمی‌رسه و آبیاریش نمی‌کنه، به همین خاطر صحبت از فریاد آن گل است که از فرط تشنگی هوار می‌کشه وطلب آب می‌کنه. وضع الان توده‌های ستمدیده آذربایجان را می‌شه در این بایاتی دید. باید کسانی، نیروی انقلابي‌ای وجود داشته باشد که مبارزات آن‌ها را به جهت درستی بکشاند و آب گوارای لازم را به آنها برساند!

 

پیام فدائی: خب، اولین سئوال این بود که چرا درج یک کاریکاتور در یک روزنامه به خیزش بزرگی در شهرهای مختلف آذربایجان منجر شد؟

 

رفیق اشرف: به نظر مي‌رسد که ابتدا باید ببینیم که آن کاریکاتور چی بود و چرا در به حرکت در آوردن توده‌های ستمدیده آذربایجان کارزار افتاد. ولی اجازه دهید قبل از پرداختن به این موضوع پاسخ سئوال شما را به طور خلاصه این طور بیان کنم که، وقتی در زیر خاکستر گسترده به ظاهر خاموش و آرام، آتش گداخته‌ای وجود داشته باشد، گاه وزش کوچکی کافیست که سطح روی این آتش یعنی خاکستر را کنار زند تا شعله‌ها از هر طرف زبانه بکشند. آتش زیر خاکستر همان توده‌های ستمدیده، همان کارگران و زحمتکشان با دلی گداخته از خشم و کینه طبقاتی نسبت به سرمايه‌داران و رژیم مدافع منافع آنان یعنی رژیم جمهوری اسلامی است. صرفاً آن کاریکاتور را دیدن و همه دلایل خیزش توده‌ای در آذربایجان را در این موضوع خلاصه کردن، در بهترین حالت از سطحی‌نگری نشأت مي‌گيرد. واقعیت این است که کارگران و زحمتکشان و دیگر توده‌های ستمدیده ما چه در آذربایجان و چه در دیگر نقاط ایران به دلیل سیستم اقتصادی- اجتماعی سرمايه‌داری وابسته که در ایران حاکم است و با توجه به سرشکن شدن بار بحران‌های امپریالیستی بر دوش توده‌ها، با مظالم بیشمار اقتصادی و اجتماعی و سیاسی مواجه بوده و در میان شرایط دهشتناکی که بر زندگی آنها حاکم است، دست و پا می‌زنند. ابعاد فقر و فلاکت، بیکاری و گرسنگی در میان کارگران و زحمتکشان بسیار بالاست. ستم‌های گوناگون اجتماعی و فرهنگی دمار از روزگار توده‌های ستمدیده ایران درمي‌آورد. به طور کلی شرایط زندگی به خصوص برای  کارگران و زحمتکشان تحت سلطه سیستم سرمايه‌داری موجود به قدری دشوار و وخامت‌بار گشته است که علیرغم سیطره یک دیکتاتوری عنان‌گسیخته شدیداً و وسیعاً قهرآمیز و توسل رژیم جمهوری اسلامی به وحشیانه‌ترین اعمال خشونت‌بار در حق مردم، باز ما هر روز شاهد اوج‌گیری موج جدیدی از مبارزات کارگران و زحمتکشان و دیگر توده‌های تحت ستم در اقصی نقاط ایران مي‌باشيم. در واقع زمینه مبارزه و خیزش توده‌ها یعنی همان آتش گداخته در زیر خاکستر در جامعه ایران موجود است، و تنها یک جرقه و یا به زبانی دیگر "بهانه" کوچکی کافیست تا شعله‌های مبارزه از همه جا سر برآورده و زبانه کشند. در آذربایجان نیز به خاطر وجود چنین زمینه‌ای بود که اعتراض به توهین وقاحت‌بار و کثیف روزنامه دولتی "ایران" به خلق ترک، در مدتی بسیار کوتاه به جنبشی بسیار بزرگ و گسترده در آذربایجان منجر شد.

 

پیام فدائی: آیا خود این کاریکاتور واقعاً به گونه‌ای بود که نقش برانگیزاننده برای مردم ترک زبان داشته باشد؟

 

رفیق اشرف: بله مي‌خواستم در مورد خود کاریکاتور مورد بحث بگم. این کاریکاتور با عنوان "چه کنیم تا سوسکها سوسکمان نکنند" به ناگهان در یک روزنامه دولتی که تبهکاران وزارت اطلاعات نظارت مستقیم بر آن دارند- همان تبهکاران و جنایتکارانی که سرشان علاوه بر رژیم متبوع‌شان به هزار جای دیگر هم مي‌تواند وصل باشد- چاپ شد. در این کاریکاتور با لحن مستهجنی صحبت از توالت و سوسک و روش‌های انقراض نسل سوسک‌هاست - البته در همان آغاز طی یک دیالوگ معلوم مي‌شود که منظور از سوسک‌ها هم، ترک‌ها هستند. کاریکاتور مي‌گويد که این سوسک‌ها زبان "آدمی" سرشان نمي‌شود و چون نفهم‌اند در مقابل کلماتی که به آنها گفته مي‌شود  هی می‌پرسند: "نمه نه"؟ (کلمه ترکی در مقابل کلمه "چی" در فارسی)! کاریکاتوریست برای "انقراض" نسل سوسک‌ها یا به زعم خودش، "ترک‌ها"، روش‌های مختلفی را مطرح مي‌کند. مثلاً مي‌گويد که با نرفتن به توالت باید به این سوسک‌ها "گرسنگی" داد تا بمیرند و نسل‌شان منقرض شود! و بعد، بکارگیری روش "شیرین خشونت" را تجویز مي‌کند... این کاریکاتور واقعاً جز در خدمت ایجاد تفرقه و دشمنی بین خلق‌های فارس و ترک آنهم به صورت کاملاً تحریک‌آمیز و وقیحانه قرار نداشت.

 

پيام فدائي: یعنی می‌خواهید بگوئید که دستی در کار بوده تا آگاهانه مردم آذربایجان را برعليه فارس‌ها بشوراند؟

 

رفیق اشرف: اینکه مردم آذربایجان برعليه رژیم جمهوری اسلامی  شوریدند و جنبشی بزرگ برعليه  این رژیم  که شدیداً و وسیعاً مورد تنفر توده‌های ستمدیده ما قرار دارد در شهرهای مختلف آذربایجان به راه افتاد، یعنی خود واقعیت آنچه که روی داد را نمي‌توان با تئوری دست‌های ناپاک توضیح داد. هرچند که وقتی مردم به خیابان می‌ریزند هر دست ناپاکی هم می‌کوشد مبارزه آنان را در جهت منافع خود کانالیزه کند. اساساً جنبش های مردمی و اوج‌گيری مبارزات توده‌های تحت ستم ایران برعليه رژیم جمهوری اسلامی به مثابه حافظ نظم اقتصادی- اجتماعی حاکم، از آنجا که آن نظم ضدخلقی را مورد حمله قرار مي‌دهد، به خودی خود نمي‌تواند مورد تأئید نیروهای ضدخلقی و دشمنان رنگارنگ مردم و صاحبان آن دست‌های ناپاک قرار گیرد مگر آنکه مطمئن باشند و تضمین شده باشد که این، آنها خواهند بود که رهبری و کنترل آن مبارزات را در دست خواهند داشت. حرکت مبارزاتی و جنبش توده‌ای که در آذربایجان بر پا شد، همانطور که قبلاً اشاره کردم ناشی از شرایط بسیار دهشتناک حاکم بر زندگی توده‌ها و مبین وجود تضادهای عمیق طبقاتی در جامعه ایران است.

 

اما صرفنظر از این که در عمل چه پیش آمد که صد در صد برخلاف خواست دشمنان مردم بود، بله، بگذارید با صراحت بگویم که نه یک دست بلکه دست‌های ناپاک متعددی در کاراند تا مبارزات مردم ایران را از مسیر درست خود منحرف ساخته و از آن در جهت پیشبرد مقاصد ضدخلقي خود استفاده نمایند. ایجاد تفرقه و دشمنی بین خلق‌های ایران با هدف تجزیه و جداسازی خلق‌های ایران از همدیگر و حتی  زمینه‌سازی و ایجاد شرایطی نظیر آنچه که امپرياليست‌ها با قساوت و بی‌رحمی تمام در یوگسلاوی بوجود آوردند، و در یک کلام، به جان هم انداختن مليت‌های تشکیل‌دهنده سرزمین ایران، آن هدف شوم و بسیار خطرناکی است که صاحبان دست‌های ناپاک دنبال مي‌کنند. بی‌دلیل نیست که افراد بانفوذی در هیأت حاکمه امریکا- افرادی نظیر مایکل لدین از انستیتوی امریکن اینترپرایز، اقدام به برگزاری کنفرانس‌هائی در رابطه با مسأله ملی در ایران مي‌کنند. سال گذشته، افرادی ظاهراً به نمایندگی از آذربايجاني‌ها، بلوچ‌ها و کردها به دور شخص مزبور در واشنگتن گرد آمدند تا سياست‌های امپریالیستی در این زمینه کاملاً به آنها تفهیم شود و یا مي‌توانم به کنفرانس اخیر سنای امریکا تحت عنوان "جاده آزادی..." اشاره کنیم که متأسفانه، نمایندگان حزب دموکرات ایران و کوموله هم در آن شرکت داشتند.

 

نتیجه عملی سیاست امپریالیستی ایجاد تفرقه در بین خلق‌های ایران، به هر حال خود را در عملکرد نیروهای مشخصی در میان مليت‌های مختلف ایران نشان خواهد داد. نیروهائی که به شکل‌های مختلف درصدد پیشبرد این خط امپریالیستی هستند. مسلما در رابطه با جنبش اخیر در آذربایجان هم آینده روشن خواهد ساخت که آن عناصری که در آغاز تظاهرات در تبریز سعی کردند شعارهائی برعليه "فارس"ها به دهان مردم بیاندازند سرشان به کجا وصل بود! اتفاقاً طرح شعاری نظیر "روس، ارمنی، فارس دشمن ترک" که از طریق رسانه‌های "جمهوری آذربایجان" با حرارت رله شد، تنها کوشش آن دست‌های ناپاک در نفوذ در جنبش مردم را تأئید نمود. این شعار آنقدر با تاریخ و واقعیت زندگی مردم تبریز و همینطور دیگر مردم آذربایجان بیگانه و با تفکرات و روحیات آنان نامأنوس بود که خود افشاءگر طراحان آن مي‌باشد! به خصوص، در تبریز بین ترک‌ها و توده‌های تحت ستم ارمنی دوستی دیرینه‌ای وجود دارد و این تنها نیروهای مرتجع و ضدخلقي هستند که اخیرا مي‌کوشند بین این دو دشمنی ایجاد کنند.

 

پيام فدائی: همانطور که مي‌دانيد برخی از سردمداران رژيم حرکت مردم در آذربایجان  را به عوامل خارجی نسبت دادند. مثلا شاهرودی گفت: "عناصر زيادی از دستگيرشدگان از عوامل گروهک‌ها و عامل خارجی  بوده‌اند"، این موضوع از نظر شما چگونه است؟

 

رفیق اشرف: طبیعی است که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی باید سرکوب وحشیانه حرکت مبارزاتی عادلانه مردم آذربایجان و اعمال ننگینی که در طی آن و هم امروز در حق توده‌های ستمدیده این منطقه مرتکب مي‌شوند را به گونه‌ای توجیه کنند.  آنها برای عوام‌فریبی سعی دارند اصالت خود حرکت و جنبشی که صورت گرفت را با نسبت دادن آن به عوامل خارجی زیر سئوال ببرند. بسیار مسخره است که آنها ده‌ها بل صدها هزار نفر توده شرکت‌کننده در این جنبش را عامل خارجی می‌خوانند. این را فقط برای توجیه کردن سرکوب مبارزات مردم و موجه جلوه دادن اعمال کثیف و جنایتکارانه خود در حق دستگیرشدگان مي‌گويند. هر حکومت ضدخلقي بالاخره باید جنایت‌ها و اعمال ننگین خود را به گونه‌ای برای مردم توجیه کند و دست به عوام‌فریبی بزند. سردمداران جمهوری اسلامی نیز از این راه وارد شده‌اند. بخصوص که در قطبی دیگر، مبلغین و ایادی دولت مستقر در "آذربایجان" آن سوی مرز که در نوکری آنها نسبت به امریکا تردیدی وجود ندارد، با آشکاری هرچه بیشتری از طریق رسانه‌های گروهی، سعی در اعمال نفوذ در جنبش اخیر مردم آذربایجان را نمودند.

 

پیام فدائی: آیا واقعاً شعارهائی که در این حرکت داده شد، همگی جنبه پان‌ترکیستی داشت؟ دلیل این سوال آن است که کسانی حتی از میان نیروهای به ظاهر چپ نیز شعارها و مطالبات اين اعتراضات را عمدتا ناسيوناليستی و به اصطلاح قوم‌پرستانه ارزيابی مي‌کنند.

 

رفیق اشرف: به هیچوجه، برخلاف آنچه که بعضی رسانه‌ها سعی کرده‌اند جلوه دهند، شعارهای انحرافی و پان‌ترکيستی اصلاً نه عمدگی و نه گستردگی مورد ادعا را در این جنبش داشتند. با این حال بعضی‌ها با کوته‌فکری و یا با اندیشه‌های شوینیستی خود طرح هرگونه شعار ملی در این جنبش و مثلاً دفاع به حق مردم آذربایجان از زبان خود را به پای ناسیونالیسم بورژوائی و پان‌ترکیسم می‌گذارند. اتفاقاً رو آمدن و مطرح شدن خواست مشخص ملی به مثابه یکی از خواست‌های دموکراتیک خلق‌های ایران جنبه مهم جنبش اخیر است که اگر با دید تاریخی به آن نگاه کنیم خود نشاندهنده رشد و پیشرفت جنبش دموکراتیک در جامعه ماست- که در حوزه‌های دیگر و مثلاً در جنبش زنان نیز خود را آشکار مي‌سازد. برخلاف مبارزات دهه 50 که شعارها جنبه کاملاً کلی داشت، امروز مردم در حوزه‌های مختلف مبارزاتی با شعارهای کاملاً مشخص در صحنه مبارزه حضور می‌یابند و این امر بسیار مثبتی است.         

 

مردم مبارز آذربایجان در مقابل توهینی که از طریق روزنامه دولتی "ایران" به زبان ترکی شده و همچنین هویت ملی آنها مورد نفی و تحقیر واقع شده بود، با اعتراض به این امر تنها یک بار دیگر ثابت کردند که خفت قبول توهین و توسری خوردن را هرگز نمی‌پذیرند. محتوای شعارهای عمومی و گسترده‌ای هم که در این جنبش مطرح شد و متعلق به توده‌های وسیع تظاهرکننده بود، کاملاً حق‌طلبانه و عادلانه بود و جنبه ملی درستی داشت. تا آنجا که من می‌دانم شعارهای مربوط به زبان و هویت ملی شعارهائی از این قبیل بودند: آذربایجان اویاخدی – ئوز دیلینه دایاخ دی (آذربایجان بیدار است – پشتیبان زبان خودش است).

 

فعلاً نسبت‌های "ناسیونالیستی و قوم‌پرستانه" به جنبش اخیر خلق آذربایجان را کنار بگذاریم. سئوال واقعی این است که آیا مردم آذربایجان حق دارند که خواهان رسمیت یافتن زبان ترکی در ایران باشند!؟ آیا حق دارند طلب کنند که هویت ملی آنها به عنوان ملت ترک به رسمیت شناخته شده و از همه حقوق و مزایائی برخوردار شوند که هم اکنون ملت فارس از آن برخوردار است؟ آیا چنین خواست و مطالبه‌ای، عادلانه نیست؟ چرا هر وقت ملتی به دفاع از حقوق ملی خود برمی‌خیزد خیلی‌ها به یاد ناسیونالیسم و قوم‌گرائی می‌افتند!؟ همین کلمه "قوم" و "اقوام" را در نظر بگیرید. واقعاً اطلاق این واژه‌ها به مردم مليت‌های مختلف در ایران آیا از بار علمی برخوردار است؟ یا این واژه‌ها صرفاً برای تحقیر آنهاست که بکار مي‌رود؟  آیا کسانی که چنین الفاظی را به راحتی در مورد خلق‌های ترک و کرد و بلوچ وغیره به کار مي‌برند، حاضرند فارس‌ها را هم "قوم" بخوانند!؟ در ضمن، من نمی‌دانم اینها کدام شعارها و مطالبات مردم آذربایجان را با انگ ناسیونالیستی بودن نفی مي‌کنند. در مورد "ناسیونالیسم" و درک از آن مي‌توان وارد یک بحث جدی شد. ولی تا آنجا که من می‌شنوم خیلی‌ها جهت بی‌اعتبار و منزوی کردن این جنبش، توده‌های شرکت‌کننده در آن را نه تنها به ناسیونالیسم بلکه به جدائی‌طلبی متهم مي‌کنند.

 

پیام فدائی: واقعیت اینه که اینها به دلیل طرح بعضی شعارهای انحرافی که اتفاقاً از طرف بنگاه‌های خبرپراکنی و تبلیغاتی بورژوازی با برجستگی هم انعکاس یافتند، کل حرکت مبارزاتی مردم آذربایجان را تخطئه نموده و اصالت آن را به زیر سئوال می‌کشند.

 

رفیق اشرف: همینطوراست. به اینها باید گفت شما یک جنبش خودجوش توده‌ای را نشان دهید که عناصر ناباب و ضدخلق در آن رخنه نکرده و سعی در بردن شعارهای خود در درون آن را نداشته‌اند. این  واقعیتی است که همیشه اتفاق می‌افتد. به همین خاطر هم عناصر انقلابی و آگاه وظیفه دارند که فعالانه در یک جنبش توده‌ای شرکت کرده و بکوشند با طرح شعارهای درست، به  جنبش جهت داده و به این ترتیب به دشمنان رنگارنگ مردم که در لباس دوست در کنار آنها قرار مي‌گيرند، اجازه ندهند جنبش را از مسیر خود منحرف نمایند. اما، در اینجا مساله بطور واقعی این است که آیا همه آن توده عظیمی که رقم آن را گاه صدها هزار نفر ذکر مي‌کنند، شعارهای انحرافی می‌دادند؟ حتی اگر در مورد شعارهای مربوط به حقوق ملی صحبت نکنیم آیا شعارهای آنها برعليه رژیم جمهوری اسلامی نیز انحرافی بود!؟

 

پیام فدائی: در اینجا اجازه بدهید کمی روی خود مسأله ملی متمرکز شویم. با توجه به اين واقعيت که ايران کشوری کثيرالمله است و شما خود به يکی از خلق‌های تحت ستم اين کشور يعنی به خلق ترک تعلق دارید، حقوق و مطالبات خلق‌های ساکن ايران را چگونه می‌بينيد و مشخصاً خواست‌های ملی خلق ترک آذربایجان چیست؟

 

رفیق اشرف: بگذارید اول این را بگویم که که برای من جالب است که شما به گونه‌ای که همیشه مطرح بوده از خلق آذربایجان به عنوان خلق ترک نام می‌برید. اکنون که بحث آذربایجان مطرح است من بیشتر می‌شنوم که کسانی این خلق را "آذری" می‌نامند و یا می‌شنوم که مرتب از "زبان آذری" صحبت مي‌کنند. این واژه برای شخص من کاملاً بیگانه و نامأنوس است. البته اگر جائی از ترک آذری برای متمایز کردن از ترک ترکیه صحبت شود این امر مفهوم دارد. ولی کلاً واقعیت این است که ترک‌ها در آذربایجان خودشان را ترک می‌نامند و نه "آذری". من در تجربه خودم هرگز به یک نفر از توده‌های آذربایجان برخورد نکرده‌ام که چنین کلمه‌ای را در مورد خودش بکار برد و یا زبان ترکی‌ای که استفاده مي‌کند را "آذری" بخواند. اما امروز به نظر مي‌رسد که وضع فرق کرده و گویا در طی سال‌هائی توانسته‌اند این کلمه را به جای زبان ترکی یا ترک آذربایجانی جا بیاندازند. من البته قصد وارد شدن به این امر را ندارم، فقط خواستم توجه شما را به آن جلب کنم. قبلاً هم گفته‌ام که مثلاً اگر مردم، رودخانه جاری در محل زندگی‌شان را "آراز" می‌خوانند، هیچ دلیلی وجود ندارد و درست نیست که دیگران بگویند نه اسم آن "ارس" است و مردم آن محل هم اشتباه می‌کنند که به آن رودخانه آراز مي‌گويند!

 

اما در مورد سئوال مشخص شما، اجازه بدهید قبل از این که از خواست‌های ملی صحبت شود اندکی در مورد ستم‌های ملی که به مردم غیر فارس و از جمله به خلق آدربایجان در ایران اعمال مي‌شود صحبت کنیم.

 

پیام فدائی: پس، لطفاً علاوه بر اعمال ستم از طرف رژیم کمی هم در مورد برخوردی که در این رابطه در کل جامعه مي‌شود، صحبت کنید.

 

رفیق اشرف: بله حتماً. چون صحبت کردن از ستم ملی بدون برخورد به نظرات نیروهای سیاسی مختلف و حتی بدون برخورد به نظر و اعمال و رفتار توده‌های عادی مقدور نیست. منظور از توده‌های عادی یعنی کسانی که تحت سلطه حکومت‌های ضدملی پهلوی (پدر و پسر) و جمهوری اسلامی زندگی کرده و حتی بدون این که خودشان بدانند و متوجه باشند گاه حامل و حتی مروج فرهنگ مسلط بر جامعه که فرهنگ طبقه حاکمه است مي‌شوند.

 

ستم ملی در ایران را من در اساس یک حق‌کشی و  زیر پا گذاشتن حقوق دموکراتیک بخشی از مردم می‌دانم. برخلاف نظر بعضي‌ها که هرگونه دفاع از حقوق ملی خلق‌های ایران را با اتهام تعصب روی این و یا آن خلق می‌کوبند- و البته به این ترتیب نشان مي‌دهند که درکی از ستم ملی ندارند، در اینجا موضوع اعتقاد عمیق و همه‌جانبه داشتن به دموکراسی مطرح است. بحث این است که آیا ما واقعاً برابری‌طلب هستیم و یا نیستیم! واقعیت این است خلق‌های دیگر ایران به غیر از خلق فارس که در محدوده جغرافیائی سرزمینی به اسم ایران زندگی مي‌کنند و اصولاً کشور ایران متعلق به همه آنهاست در کشور خود شهروند درجه دوم محسوب مي‌شوند. فضای عمومی به گونه‌ای است که انگار شهروند درجه دوم بودن آنها را همه پذيرفته‌اند. یک مثال بزنم. وقتی عبارت "موسیقی اصیل ایرانی" به کار می‌رود منظور به هیچ وجه موسیقی ترکی نیست، موسیقی کردی نیست، موسیقی لری نیست.... منظور همان موسیقی ایرانی(!) بله ببخشید(!!) موسیقی فارسی است. هر آنچه متعلق به خلق‌های غیرفارس است، مارک "محلی" خورده است (چون ایرانی گویا مساوی فارسی است). تأکید کنم من از آنچه در واقعیت جاری است و وجود دارد صحبت می‌کنم، اینکه چرا چنین است و تقصیر از کیست- که صد در صد ناشی از رژيم‌های ضدملی حاکم بر ایران است- موضوع دیگری است. در همین راستا، زبان هیچ‌یک از خلق‌های ایران در کشور خودشان، به غیر از خلق فارس رسمیت ندارد که البته عدم برابری هم بیش از هر حوزه‌ای، در اینجا خود را نشان مي‌دهد. مثلاً کارگر کم‌سواد و یا بی‌سواد کرد، عرب، بلوچ و ترک و غیره که فارسی بلد نیست را در نطر بگیرید. در هر زمينه‌ای که تصور کنید او محرومیت‌های بیشتری را نسبت به کارگر فارس زبان متحمل می‌شود. این محرومیت‌ها را واقعاً می‌شود به تفصیل توضیح داد (که البته در اینجا مقدور نیست). از طرف دیگر، وقتی اساساً زبان و هویت ملی خلقی به رسمیت شناخته نشده و سرکوب هم مي‌شود، این امر تأثیرات ناگوار در حوزه‌های مختلف زندگی توده‌های آن ملت بوجود مي‌آورد. مثلاً موضوع آزادی بیان را در نظر بگیریم. این واقعیتی است که به دلیل سلطه دیکتاتوری به مثابه جزء غیرقابل تفکیک از موجودیت رژيم‌های وابسته در ایران، همه خلق‌های ما از فقدان آزادی بیان در رنج‌اند. این ستم بزرگی است که همه خلق‌های ایران در آن مشترک‌اند. اما از دوره رضا خان قلدر به این طرف، با بوجود آمدن یک دولت متمرکز بورژوائی که نماینده منافع امپرياليست‌ها و سرمايه‌داران وابسته در ایران است، بر طبل شوینیسم و برتری برای فارس‌ها کوبیده شده و شرایطی ایجاد کرده‌اند که در این میان خلق‌های غیرفارس محرومیت بیشتری نیز متحمل شده و از آن رنج مي‌برند. آنها حتی قادر نیستند در چهارچوب‌های تعیین‌شده و یا تحمیل‌شده موجود هم، نظر و احساس خود را رسماً به زبان مادری خود بیان کنند. باید دانست که تأثیرات منفی چنین محرومیتی در جامعه بسیار گسترده است که تشریح همه آنها بطور وسیع در اینجا ممکن نیست. فقط بیائید به تأثیر منفی این محرومیت در رشد و شکوفائی ادبیات ایران توجه کنیم.  آیا اگر همه خلق‌های ما مي‌توانستند مطالب‌شان را با زبان خود بیان کنند، سطح و گستردگی ادبیات ما در همین حدی که امروز هست قرار داشت؟ آیا هیچوقت فکر کرده‌ایم که اگر خلق‌های دیگر ایران نیز مي‌توانستند آزادانه به زبان خود بنویسند و شعر بگویند ما شاهد شکوفائی استعدادهای جوان بیشتری می‌بودیم و مثلاً مي‌توانستیم نه یک بلکه چند شاملو داشته باشیم!؟ آیا صمد بهرنگی یا غلامحسین ساعدی و خیلی از شاعران و نویسندگان ما از میان خلق‌های مختلف ایران اگر می‌توانستند با زبان مادری خود احساس و نظرات‌شان را بیان کنند، کارهای ادبی بسیار درخشان‌تر و زیباتر از آنچه ارائه داده‌اند، به عرصه ادبیات ایران تقدیم نمي‌کردند؟ و اساساً استفاده آزادانه از زبان مادری در بین همه خلق‌های ایران به غنای ادبیات و به طور کلی به رشد فرهنگ جامعه ما کمک نمی‌نمود؟ در اینجا فرصت نیست که این موضوع را با جزئیات توضیح دهم. ولی مثلاً مي‌توانید تصور کنید که یک نویسنده غیرفارس که مي‌خواهد در مورد مردم دیارش بنویسد، با چه مشکلاتی مواجه است! کمترین مشکل این است که او مجبور است دو فن را بلد باشد. یکی فن نویسندگی و دیگری فن ترجمه را. که این دومی از اولی مشکل‌تر است. به عنوان مثال می‌توان ترجمه ضرب‌المثل‌ها و یا نکات لطیف و ظریفی که در هر زبان موجود است را به فارسی ذکر کرد که معمولاً رسا نخواهد بود. البته، مساله خیلی فراتر از اینهاست... .

 

پیام فدائی: به نکته جالبي اشاره کرديد. واقعا وقتي ستم ملي بيشتر شکافته بشه هرچه مشخص‌تر ميشه اونو درک کرد.

 

رفيق اشرف: اجازه بديد به جلوه دیگری از ستم ملی که برجسته هم هست اشاره کنم. يک جلوه ديگر از ستم ملي، تحقیر و توهین‌های آشکاری است که از دوره رضا خان که به نمایندگی از امپریالیسم انگلیس وظیفه داشت تا با به زیر سلطه کشاندن همه بخش‌های جامعه، یک حکومت متمرکز در ایران بوجود بیاورد، با تکیه بر شوینیسم آریائی برعليه همه خلق‌های ایران بکار مي‌رود. در مورد مردم آذربایجان، درست در جهت سرکوب روحیه مبارزاتي ‌این مردم و ایجاد حس حقارت در آنها، حتی برای مردم ترک زبان آذربایجان تاریخ‌های جعلی ساخته و به آنها  بند کرده‌اند که زبانی که شما به آن صحبت مي‌کنيد از آن خودتان نیست. چون شما در گذشته های تاریخی، فارس بوده اید!! در دوره دبیرستان در این زمینه نمایشنامه‌ای خواندم که نویسنده در قالب یک داستان عشقی، با سوز و گداز توضیح می‌داد که چطور مردم آذربایجان توسط مأموران دولت (اگر درست در یادم مانده باشد، آن مأموران مغول بودند) مورد شکنجه قرار گرفتند تا دست از زبان خود که گویا فارسی بوده بردارند و ترک زبان شوند!! یادم است که با بهروز، برادر انقلابی‌ام، کلی به نادانی و کوته‌فکری نویسنده این نمایشنامه می‌خندیدیم و اصلاً آن نمایشنامه، مدتی مایه خنده و تفریح اهالی خانه ما شده بود. اتفاقاً امروز در تأئید چنین ادعای مسخره‌ای کتاب‌های قطور نوشته مي‌شوند که بعضاً ادعای پژوهشگری هم دارند. در هر یک از این کتاب‌ها، از زاویه‌ای به اصطلاح ثابت مي‌شود که ترک‌ها هویت جعلی دارند. نتیجه آن است که گویا چون آذربايجاني‌ها در گذشته قومی اصیل یعنی به زعم آنها "فارس" بوده‌اند، امروز باید زبان ترکی را فراموش نموده و مجدداً فارس شوند!! این القائات در خدمت اهداف ارتجاعی قرار دارد. مثلاً بر این مبنا، آذربایجانی باید همیشه در درون خود احساس حقارت کرده و خود را وصله ناجوری در ایران احساس نماید و فکر کند که نسبت به دیگران چیزی کم دارد. البته اضافه کنم که تاریخ‌نویسی واقعی مساله دیگری است. دانستن این که مردم هر یک از مناطق ایران کی در این سرزمین سکنی گزیده و چه مراحلی را از سرگذرانده‌اند امر غیرلازمی نیست و اگر وقایع‌نگاری با دیدی علمي ‌باشد بسیار هم مفید است. اما موضوع مورد اشاره در مورد آذربایجان چیز دیگری است. جوک‌هائی هم که برعلیه مليت‌های مختلف و بویژه برعلیه ترک‌ها رواج دارد، اغراض ارتجاعی را تعقیب مي‌کند. اینها به واقع تبلور تلاشی ارتجاعی جهت تحقیر مردم است که در خدمت خرد کردن روحیه مبارزاتی آنها قرار دارد. این، در واقع، فرهنگ طبقه حاکمه است که البته توسط افرادی از میان مردم هم رواج می‌یابد. واقعیت این است که "فرهنگ مسلط در یک جامعه، فرهنگ طبقه حاکمه است". این یکی از جمعبندی‌های مارکس از واقعیات زندگی اجتماعی است که تاریخ آن را ثابت می‌کند. بیهوده نیست که مثلاً ما در جامعه خود می‌بینیم که حتی عنصری از میان فلان ملیت برعليه ملیتی که خود به آن تعلق دارد، جوک تحقیرآمیزی را تعریف می‌کند. این امر عجیبی نیست. برخورد چنین فردی تنها بیانگر آن است که وی فرهنگ طبقه حاکم را پذیرفته و آگاهانه و یا ناآگاهانه دارد آن را رواج مي‌دهد. بی‌دلیل هم نیست که ما در دوره پس از قیام بهمن شاهد بودیم که سوژه جوک‌های رایج تغییر یافته و مردم به جای ترک‌ها و عرب‌ها و غیره، سردمداران رژیم را مورد تمسخر قرار داده و در مورد آنها جوک می‌گفتند. چرا! به این دلیل واضح که در آن دوره کم و بیش فرهنگ انقلابی در جامعه در میان مردم رشد پیدا کرده بود و از این رو بازار فرهنگ ارتجاعی جوک‌سازی برعلیه مليت‌ها تا حد زیادی کساد بود. جک‌های آن دوره برعلیه خمینی، منتظری، بهشتی و دیگر سردمداران رژیم در خیلی موارد چنان ظرافتی داشتند که نشانگر لطف بیان و هنرمندی طراحان‌اش بودند. 

 

مسلماً مي‌شود باز هم در مورد جنبه‌های مختلف ستم ملی صحبت کرد ولی در همین حد نیز پرسیدنی است که آیا باید و یا نباید به چنین وضع غیرقابل قبولی پایان داد؟ و چه زمينه‌ای جز برخورداری همه مليت‌های ایران از حقوقی کاملاً مساوی با یکدیگر مي‌تواند به چنین وضعی پایان دهد. مسلم است که کسی که خواهان تأمین حقوق دموکراتیک خلق‌های ایران است، کسی که شعار برابری مي‌دهد باید از تساوی حقوق همه مليت‌های ایران دفاع نماید. این درعین حال همان مطالبه اصلی همه خلق‌های ایران و از جمله خلق آذربایجان مي‌باشد. نه خلق فارس و نه هیچ خلق دیگری نباید از هیچ امتیازی نسبت به دیگری برخودار باشد. 

 

پيام فدائی: از زاويه‌ای که شما به مساله ملی در ایران برخورد مي‌کنيد کاملاً آشکار است که این مساله را یکی از معضلات جنبش دموکراتیک ایران ارزیابی کرده و راه حل آن را نیز در برخورد دموکراتیک با این معضل مي‌دانيد. در حالی که حتماً مطلع‌اید که نیروهائی هستند که یا با طرح ضرورت حفظ "تمامیت ارضی" ایران و یا تحت لوای مخالفت با "ناسیونالیسم" به گونه‌ای دیگر با این مساله برخورد می‌کنند. بعضی حتی اساساً منکر وجود مساله ملی در ایران مي‌باشند. با این نظرات چگونه برخورد مي‌کنيد؟

 

رفیق اشرف: درست است. کسانی هستند که وقتی از "ملت ایران" صحبت مي‌کنند فقط منظورشان ملت فارس است که البته به قول خودشان چند "قوم" هم حول آن وجود دارد. اینها با آشکاری کامل بر عدم‌تساوی بین مليت‌های ایران و حفظ امتیاز فارس‌ها پا فشاری مي‌کنند و هرگونه تغییر در این وضع را خطری برای از بین رفتن تمامیت ارضی ایران تلقی می‌کنند. چه این جماعت و چه صاحبان نظراتی که شما به آنها اشاره کردید، دارای یک آبشخور می‌باشند و آن هم همانا شوینیسم و ناسیونالیسم بورژوائی است. مي‌دانيد که بعضي‌ها حرفهایشان را با آشکاری بیشتری مطرح مي‌کنند. ولی بعضي‌ها به جای این که با صراحت بگویند که خواهان حفظ وضع موجود هستند و از امتیازات فارس‌ها نسبت به دیگران پشتیبانی مي‌کنند مثلاً از این در وارد مي‌شوند که اصلاً در ایران مساله ملی وجود ندارد. یا اساساً خود موجودیت ملی خلق‌های ایران را انکار می‌کنند. با چنین برخوردی آنها به واقع مي‌گويند که کاری به این مساله نداشته باشید و در صدد تغییر وضع موجود برنیائید. چنین منظوری البته در پوشش‌های سیاسی- ایدئولوژیک عنوان شده و در چنین قالب‌هائی عرضه مي‌شود، موضوعی که باید به آن پرداخت.

 

مثلاً، یکی در نفی کثیرالمله بودن مردم ایران و برای این که به اصطلاح ثابت کند که هیچ خلقی جز خلق فارس در ایران وجود خارجی ندارد، مي‌گويد "این ذهنیت سیاسی- ایدئولوژیک ماست که ملت مي‌سازد" والا همه "انسان"اند. انگار هویت ملی، طبقاتی و غیره از آن انسان نیست! و یا این که گویا ما در ایران با واقعیت عینی خلقی به نام کرد، ترک، بلوچ، عرب و غیره روبرو نیستیم و این گویا ذهنیت سیاسی - ایدئولوژیک ماست که باعث مي‌شود یکی را کرد دیگری را بلوچ بنامیم!! در این حرف، ناب‌ترین نوع ایده‌آلیسم به نمایش گذاشته شده و تبلیغ مي‌گردد. واقعیت عینی، خارج از اینکه ما چگونه در مورد آن فکر می‌کنیم، وجود دارد و ذهنیت ما را هم خود واقعیت عینی شکل مي‌دهد. اگر کسی این سخن مارکس را عمیقاً درک کرده باشد که "این هستی اجتماعی انسان ها است که شعور آنها را مي‌سازد و نه برعکس"، به چنان اظهارنظری فقط باید بخندد.

 

به هر حال، با چنین دیدی کوشش مي‌شود که ستم ملی در ایران انکار شود. اگر در ایران هیچ ملتی جز فارس  وجود ندارد و همه را صرفاً با عنوان "انسان" باید شناخت و این ذهنیت سیاسی ایدئولوژیک ماست که ملت مي‌سازد، پس ستم ملی هم وجود ندارد که ما در صدد حل آن برآئیم. نتیجه حاصل از چنین نظری هم روشن است: وضع موجود را نباید تغییر داد!....

 

یکی دیگر از پوشش‌های سیاسی ایدئولوژیک که منظور فوق یعنی کوشش برای استمرار عدم تساوی بین خلق‌های ایران و در این میان حفظ موقعیت برتر خلق فارس با آن بیان مي‌شود، نفی "هویت ملی" خلق‌های ایران است. البته منطق و کنه این نظر همان است که در فوق به آن اشاره شد، فقط پای "هویت" در اینجا به میان کشیده شده. عنوان مي‌شود که گویا از زمانی که جامعه انسانی به طبقات تقسیم شده، انسان‌ها  جز هویت طبقاتی هویت دیگری ندارند. اگر این نظر را بپذیریم منطقاً باید قبول کنیم که هویت ملی انسان‌ها جعلی و غیرواقعی است. وقتی هویت ملی وجود ندارد، روشن است که مبارزه ملی یعنی مبارزه برای رفع ستم ملی نیز امری بیهوده بوده و منتفی است. بنابراین، این نظر نیز آشکارا به مليت‌های تحت ستم ایران مي‌گويد که مبارزه بی مبارزه، وضع موجود را باید بپذیرید. و گرنه هر جا علم چنین مبارزه‌ای را برافراشتید ما شما را ناسیونالیست‌های عقب‌مانده و از این قبیل لقب خواهیم داد!

 

طبیعی است که صاحبان نظرات فوق‌الذکر نمي‌توانستند در قبال جنبش اخیر مردم آذربایجان به این دلیل که شعارهای ملی در آن مطرح شد، موضع درستی بگیرند. و حتی اعتراض و مبارزه مردم برعليه ديگر ستم‌ها و مظالم رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی را به حساب آورند!    

 

از نظر من، انسان‌های آزادی‌خواه طالب ترقی و پیشرفت، به ویژه کمونیست‌ها باید در درجه اول بکوشند که ستم ملی را با همه زشتی‌هایش و همه محرومیت‌هائی که این واقعیت به خصوص برای کارگران و زحمتکشان بوجود مي‌آورد و آثار منفی‌ای که در جامعه به جای می‌گذارد، در همه جلوه‌هایش شناخته و کاملاً درک کنند. باید به این واقعیت اذعان کرد که همانطور که در جوامع امروز، مردها نسبت به زن‌ها از امتیازاتی برخوردارند، کسانی هم که به ملت غالب تعلق دارند و در ایران یعنی به ملت فارس، از امتیازاتی برخوردارند که دیگران از آن محروم‌اند. باید دانست که در بعضی از افراد سیاسی که ادعای کمونیست بودن هم دارند دید شوینیستی غالب است، و همین باعث مي‌شود که آنها با تئوری‌پردازی‌های مختلف به هر مبارزه‌ای برعليه ستم ملی مارک ناسیونالیسم بچسبانند. این امر بخصوص بیشتر در مورد کسانی صادق است که به ملت غالب تعلق دارند و یا به هرحال هیچوقت ستم ملی را خود تجربه نکرده‌اند.  

 

بطور کلی، مبارزه با افکار شوینیستی و تأکید بر ضرورت ایجاد تساوی حقوق بین همه خلق‌های ایران برای رسیدن به آزادی و تحقق دموکراسی و بالطبع رفع ستم ملی امری کاملاً ضروری و حیاتی است. اما در عین حال باید به یاد داشته باشیم که جنبش‌های ملی را خطر دیگری هم تهدید می‌کند و آن همانا افتادن این جنبش‌ها در دام ناسیونالیسمی است که معمولاً از آن به عنوان ناسیونالیسم افراطی نام برده مي‌شود. اتفاقاً این خطر بزرگی است که امروز جنبش توده‌های ستمدیده ما را نه فقط در آذربایجان بلکه در همه ایران تهدید مي‌کند.ن  

پیام فدائی: این ناسیونالیسم چگونه است و خطر را در چه می‌بینید؟ کمی در مورد این موضوعات بگوئید.

 

رفیق اشرف: با عنوان ناسیونالیسم افراطی، از یک برخورد انحرافی و نادرست نسبت به مساله ملی در ایران صحبت مي‌کنم. از برخوردی که با دستاویز قرار دادن واقعیت ظلم و ستمی که در حق خلق‌های مختلف ایران روا مي‌شود و با سوءاستفاده از احساسات ملی این توده‌ها می‌کوشد تا آنها را کماکان زیر سلطه سرمایه و سرمايه‌داران و امپرياليست‌ها نگاه دارد. از ناسیونالیسمی صحبت مي‌کنم که تلاش دارد تا توده‌های رنجدیده ما متعلق به مليت‌های مختلف ایران را به اتحاد با سرمايه‌داران و مرتجعین هم‌ولایتی خود کشانده و آنها را از مبارزه طبقاتی با این دشمنان باز دارد. اینها در آذربایجان "پان‌ترکيست" نامیده مي‌شوند. که نمودشان را درمیان ایرانیان مقیم کشورهای خارج با برجستگی مي‌توان دید. کسانی که مساله ملی را اصلی ترین مساله مردم آذربایجان جلوه داده و مبارزه برای رفع آن را مقدم برهر مبارزه‌ای جا می‌زنند. آنها از کارگران و توده‌های تحت ستم ترک مي‌خواهند که مبارزه طبقاتی برعلیه سرمايه‌داران جهت رسیدن به رفاه، آزادی و دموکراسی را رها نموده و راه نجات خود از شرایط دهشتناک و مصیبت بار کنونی را در مبارزه ملی و یا مشخصاً در تشکیل یک کشور مربوط به ملت خود جستجو نمایند.

 

خیلی از اینها علاوه بر این که وجود طبقات در جامعه را انکار نموده و ضرورت مبارزه طبقاتی را نفی و یا آن را کمرنگ جلوه مي‌دهند و درعوض بر اتحاد ملی تأکید مي‌کنند، آشکارا ضدیت با خلق فارس را تبلیغ مي‌کنند. و مي‌کوشند نه فقط خلق ترک بلکه دیگر خلق‌های ایران را بر ضد "فارس‌ها" بشورانند. از نظر اینها کارگران ترک بجای این که با هم طبقه‌ای های خود یعنی با کارگران فارس، کرد، ترکمن و عرب و غیره برعليه کسانی که خون آنان را در شیشه کرده‌اند متحد شوند، باید با سرمايه‌داران و مرتجعین "خودی" به صرف اینکه از یک ملیت هستند متحد شوند. اتفاقاً رسوائی این نظرگاه در رابطه با ترک‌ها بسیار عیان است. مطابق این نظر، کارگران ترک باید با مرتجعین و جنایتکارانی چون خامنه‌ای،موسوی تبریزی، موسوی اردبیلی، خلخالی، حسنی و غیره متحد شوند، نه اینکه راه رهائی خود را در اتحاد با کارگران فارس ببینند! هم اینها هستند که اغلب جدائی ملت‌های ایران از یکدیگر را تبلیغ کرده و راه نجات مردم ایران را در این امر جا می‌زنند. انگار که تشکیل یک کشور مستقل از یک ملت به خودی خود کافی است تا همه مشکلات زندگی آن ملت حل شود. در حالی که در رابطه با آزادی مردم، ماهیت طبقاتی دولتی که در شرایط مشخص در آن کشور مفروض دارای حاکمیت است، مساله اصلی و اساسی است. این امر در مورد کسانی هم که "فدرالیسم" را به عنوان بهترین راه حل برای جامعه ایران تجویز می‌کنند صادق است. گوئی یک رژیم ضدخلقي، ارتجاعی و جنایتکار دیگر با عملکردی اینبار در قالب فدرالیسم مي‌تواند مطالبات توده‌های آن ملت را برآورده ساخته و پاسخگوی نیازهای واقعی زندگی آنها باشد! نه، این راهی نیست که توده‌های تحت ستم ما خواهان آن باشند. راهی نیست که آنها را به آرمان‌های اصلی‌شان که همانا دستیابی به رفاه، آزادی و دموکراسی است حتی قدمی نزدیک نماید. با توجه به سیاست امپریالیستی‌ای که امروز ایجاد تفرقه در بین خلق‌های ایران را دنبال می‌کند، چنین تفکرات انحرافی و یا ارتجاعی مي‌تواند زمينه‌ای برای اعمال سياست‌های تفرقه‌افکنانه امپریالیستی مهیا نماید. خطر در اینجاست. خطر این است که دشمنان بتوانند در اتحاد کارگران و زحمتکشان ایران در مبارزه مشترک‌شان برعليه دشمن واحد خلل ایجاد نمایند و با ایجاد تفرقه در بین خلق‌های ایران، از نیرومندی و قدرت آنها در مقابل دشمن مشترکشان بکاهند. در این صورت امپرياليست‌ها و وابستگان‌شان خواهند توانست سلطه خود را بر تک تک خلق‌های ایران با قدرت بیشتری در اشکال متفاوت اعمال کرده و تداوم و تحکیم بخشند.

 

پیام فدائی:  مسلماً علاوه بر این مورد افراطی، نظرگاه‌های انحرافی دیگری هم در آذربایجان وجود دارند که شاید برخا "ظاهرپسند" هم به نظر برسند. مثلا عده‌ای با نظرگاه‌های "دو خردادی" و به اصطلاح اصلاح‌طلبانه مدعی رفع ستم ملی مي‌باشند. این طور نیست؟

 

رفیق اشرف: بله، ما امروز در ایران با فعالین سیاسی ترکی هم مواجه‌ایم که در رابطه با مساله ملی فعالیت مي‌کنند.  خیلی از خواست‌هائی که اینان مطرح مي‌کنند انعکاس خواست‌های ملی مردم ترک هستند. مثلاً خواست رسمیت یافتن زبان ترکی در تمام سطوح آموزشی یا به عبارت دیگر تا سطح دانشگاه. ولی دیده مي‌شود که آنها مبارزه در این زمینه را در چهارچوبی محدود نموده و خواهان ارتقای آن نیستند. مثلاً از رژیم مي‌خواهند که رادیو و تلویزیون تمام وقت به زبان ترکی در آذربایجان دایر نماید، ولی دیگر کمترین توجه و یا اعتنائی به محتوای آنچه باید به زبان ترکی مطرح شود و یا از طریق وسایل ارتباط جمعی اشاعه یابد، نمي‌کنند. در نتیجه آنچه عملاً مطرح است، این است که همان آموزش ارتجاعی، همان فرهنگ مشمئزکننده غالب در جامعه یکبار هم به زبان ترکی ترویج شود. در حالی که کارگران و توده‌های رنجدیده ترک زبان ما به آموزش و یا به قولی به ادبیاتی نیاز دارند که در حالی که به زبان خودشان است، به گفته رفیق نابدل باید بتواند "احساسات اجتماعی‌شان را منعکس کند. افق دیدشان را گسترش بخشد. آگاهی طبقاتی‌شان را رشد دهد و بر امید و جسارت آنها بیافزاید". والا به قول رفیق عزیز دیگری یعنی صمد بهرنگی "هر مزخرفی را صرفاً به خاطر این که به زبان مادری است نمي‌توان محترم داشت".

 

از طرف دیگر، در حالی که مبارزه ملی حوزه‌ای از مبارزات دموکراتیک مردم ماست که امروز در ایران جریان دارد، اما متأسفانه در این مبارزه نیز مثل مبارزات دموکراتیک دیگر کوشش مي‌شود این دیدگاه نادرست اشاعه یافته و غالب گردد که گویا بدون سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و بدون جهت دادن مبارزات مردم برای برانداختن سیستم سرمايه‌داری حاکم بر ایران و روی کار آمدن یک دولت واقعاً دموکرات، مي‌توان حقی از حقوق مردم ایران را کسب و آن را تثبیت نمود!

 

طرح شعارهای درست ملی بدون کوشش در بسیج توده‌ها در جهت سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و بدون آن که نظم اقتصادی- اجتماعی کنونی یعنی سیستم سرمايه‌داری حاکم بر ایران مورد حمله قرار بگیرد،  نیروی انقلابی توده‌ها را به هرز می‌برد. این حقیقت در مورد جنبش‌های دیگری نیز که امروز در جامعه ما وجود دارد، صادق است. مثلاً در جنبش زنان در ایران، که سعی مي‌شود این مبارزه در کانالی جریان یابد که آنها کاری به دگرگونی ساختار ظالمانه سیستم سرمايه‌داری کنونی نداشته باشند و تنها از رژیم جمهوری اسلامی خواستار لغو قوانین زن‌ستیزش باشند. از چنین موضعی نیروهای ضدخلقي‌ای نظیر حزب توده و اکثریت هم مي‌توانند دفاع کنند و مي‌کنند.    

 

پیام فدائی: حالا که از جنبه‌های مختلفی در مورد مساله ملی صحبت شد اجازه دهید مشخصاً نظر شما در مورد شعار اساسی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش را بپرسم. آیا کماکان این شعار را قبول دارید؟

 

رفیق اشرف: بلی من حق تعیین سرنوشت و حق جدائی را اصلی می‌دانم که بدون پذیرش آن هیچکس نمي‌تواند خود را کمونیست بنامد و یا خود را معتقد به دموکراسی بخواند. همانطور که مي‌دانيد چریکهای فدائی خلق ایران در سال 62 جزوه‌ای منتشر کردند تحت عنوان "موضع ما در قبال مسأله ملی در ایران به طور کلی و در کردستان به طور مشخص". این جزوه علیرغم قطر نازک‌اش به مسایل بسیار اساسی در مورد مسأله ملی  پرداخته و به آنها پاسخ گفته است و اتفاقاً از زوایای مختلف، همین شعار حق تعین سرنوشت در ایران را بررسی نموده. من کماکان مواضع  کلی مطرح شده در این جزوه را قبول دارم. از این رو، بیشتر از این در این مورد صحبت نمي‌کنم. هر کس بخواهد مي‌تواند به این جزوه که در سایت چریکهای فدائی خلق ایران (www.siahkal.com) موجود است رجوع کند.

 

اما اجازه دهید به نظر بعضي‌ها که خود را کمونیست هم می‌خوانند در مورد "حق جدائی" اشاره کنم. برای آنها چنین چیزی ابداً قابل قبول نیست. علت‌ها را که بررسی کنیم جز به غالب بودن ناسیونالیسم بورژوائی در تفکرات آنها به چیز دیگری بر نخواهیم خورد. مي‌گويند: جدائی! پس "تمامیت ارضی ایران" چه مي‌شود؟ اتفاقاً در رابطه با شعارهای تحریک‌آمیز و مغرضانه اخیر "جمهوری آذربایجان" مبنی بر اتحاد دو آذربایجان و تشکیل یک دولت واحد، دید ناسیونالیستی‌شان اینطور بروز می‌کند که مي‌گويند: نخیر آن سرزمین‌ها قبلاً از آن ایران بود و در دوره تزار از ایران جدایش کرده‌اند پس اگر قرار به اتحاد دو آذربایجان باشد این، آنها هستند که باید به ما بپیوندند و مرکز این آذربایجان واحد هم تبریز خواهد بود! می‌بینید! افق بحث در اینجا بسیار محدود است. کاری ندارد که توده‌ها، تحت کدام جمهوری، جمهوری آذربایجان زیر نفوذ امریکا و یا جمهوری اسلامی وابسته به امپریالیسم قرار داشته باشند. در این دید تنها سرزمین و کشور مطرح است، دیدی که هیچ قرابتی با کمونیسم ندارد. برای کمونیست‌ها، نه سرزمین و محدوده جغرافیائی و کشور بلکه سعادت انسان‌ها حرف اول را می‌زند. در نتیجه باید در هر شرایط مشخص در برخورد با واقعیت‌های موجود تشخیص داد که آیا سعادت توده‌ها یعنی تأمین رفاه، آزادی و دموکراسی برای آنها در گرو اتحاد آنها با دیگر خلق‌ها و یا در جدائی‌شان است؟ همین و بس.

 

بگذارید این را هم اضافه کنم که حق جدائی همانند حق طلاق می‌ماند. هیچکس خود طلاق و جدائی را تشویق نمي‌کند در حالی که باید قاطعانه از چنین "حقی" دفاع نماید. تحلیل شرایط ایران با همه واقعیت‌های موجود داخلی و بین‌المللی نشان مي‌دهد که رهائی توده‌های تحت ستم ایران از مظالم بیشمار کنونی و سعادت آنها در گرو اتحاد و یگانگی با یکدیگر و تقویت نیروی متحد خود در مقابل سرمايه‌داران و امپرياليست‌ها و نمایندگان سیاسی آنها است. از همین رو و از این زاویه ما باید با سیاست امپریالیستی "تفرقه افکن و حکومت کن" که مشخصاً، امروز، امپریالیسم امریکا آن را دنبال مي‌کند با جدیت مرزبندی نموده و آن را شدیداً محکوم کنیم. مساله ملی در ایران با مساله دموکراسی و سوسیالیسم تنیده شده است و تنها با تأمین رهبری طبقه کارگر در جنبش دموکراتیک و ضدامپریالیستی و پیروزی این جنبش، مسأله ملی مي‌تواند به بهترین وجه به نفع همه خلق‌های ایران حل شود.

 

پیام فدائی: برگردیم به موضوع مشخص جنبش اخیر، همانطور که مي‌دانيد پس از اوج‌گيری مبارزه در آذربایجان که شدت و وسعت آن برای دشمنان مردم قابل تصور نبود، رژیم با دست‌پاچگی به توقیف روزنامه ایران و دستگیری کاریکاتوریست مزبور پرداخت. این موضوع را چگونه می‌بینید؟

 

رفیق اشرف: وحشت رژیم- منظور همه دست‌اندرکاران در دسته‌بندی‌ها و جناح‌های درونی آن- از اوج‌گيری مبارزه مردم در آذربایجان بسیار شدید بود. در مقابله با این جنبش، رژیم علاوه بر پیشبرد سیاست سرکوب خونین و اعمال نفوذ مستقیم در رسانه‌های گروهی برای جلوگیری از انتشار هرگونه خبر و مطلبی در رابطه با وقایع آذربایجان (در این مورد تنها یکی دو ارگان رسمی رژیم خبرهای کوتاهی درج نمودند)، دست به اقدام فریبکارانه کم‌سابقه‌ای نیز زد. نه فقط نمایندگان ترک زبان در مجلس ارتجاعی رژیم، توهین به مردم آذربایجان را محکوم کردند و ظاهراً به همنوائی با آنها پرداختند بلکه همچنانکه بعضی از میان "اپوزیسیون خودی" هم گفته بودند به اصطلاح "عقلانی‌ترین رویکرد حاکمیت در مواجهه با اعتراضات به حق ملت آذربایجان" را در آن دیدند که به قول آنها "مسئولین ارشد" نیز در نقش دفاع از هویت ملی مردم آذربایجان و نفی توهین به زبان ترکی ظاهر شوند. از همین رو حتی خود شخص خامنه‌ای، فریبکارانه دست به دلجوئی از مردم زده و به زبان ترکی نطق کرد و در آن نطق، به تقلید از شعاری که در آن جنبش داده می‌شد، مردم آذربایجان را پشتیبان "انقلاب"- که منظورش همان وجود نحس خودشان است خطاب کرد (یعنی گفت: آذربایجان اویاخدی، "انقلابا" دایاخ دی). در جهت فرو نشاندن جنبش توده‌ها، نیروهای متعلق به اپوزیسیون خودی حتی خواستار استیضاح وزیر ارشاد و عذرخواهی رئیس‌جمهور از "ملت آذربایجان" (لفظی که آنها بکار برده‌اند) شدند. اتفاقاً احمدی‌نژاد نیز دست بکار شد و در مناسبت‌هائی، توهین به مردم آذربایجان را محکوم کرد. براستی چه چیزی جز هراس و وحشت از اوج‌گيری و وسعت‌یابی مبارزات توده‌ها مي‌توانست سردمداران متکبر و دیکتاتور جمهوری اسلامی را اینچنین خوار و سرافکنده به تملق‌گوئی از مردم وادارد!؟

 

پیام فدائی: پس حسابی به دست و پا افتادند!

 

رفیق اشرف: بله، شرایط جنبش توده‌ها این را به آنها تحمیل کرد.   

         

پیام فدائی: اما از طرف دیگر در این میان شاهد بودیم که کسانی خیزش اخیر مردم آذربایجان را به عنوان موج جدیدی از حمله به آزادی بیان توصیف کردند. مطابق این تئوری‌پردازی‌ها گویا خیزش عظیم توده‌ای اخیر حرکتی برای محدود کردن آزادی بیان بوده، خنده داراست ولی اجازه بدهید تا بپرسم که آیا مردم ستمدیده آذربایجان برعليه دیکتاتوری ستمگر حاکم و جهت رسیدن به آزادی بپا خاستند و یا جهت محدود شدن حق آزادی بیان!!؟؟

 

رفيق اشرف: این برخورد را زیاد جدی نگیرید. طراحان این موضوع اگر واقعاً مدافع آزادی بیان بودند برعلیه آزادی بیان خلق‌های ایران به زبان ملی و مادری خود موضع نمي‌گرفتند. نه این حرف‌ها صرفاً برای ایجاد خلط بحث در باره اصل موضوع و با هدف منحرف کردن توجه‌ها از واقعیت مبارزه مردم در آذربایجان مطرح شد. اتفاقاً در متن پخش شده از رادیوی بی بی سی که قبلاً به آن اشاره کردم چنین موضوعی بیان شده که بعداً بعضي‌ها درست مطابق آن عمل کردند. البته این را با صراحت بگویم که من کاری به کاریکاتوریست آن کاریکاتور کثیف و ارتجاعی ندارم. چه بسا که وی یکی از کارکنان معمولی روزنامه ایران بوده باشد که تحت جوّ و شرایط خاصی که در آن قرار گرفته، اقدام به کشیدن آن کاریکاتور کرده است. مساله اصلاً بر سر یک فرد نیست. در آن روزنامه، اطلاعاتی‌های رژیم حضور داشته و همه کاره‌اند. تازه وقتی از وجود دست‌های آلوده و اجرای برنامه‌های شومی برای مردم ما صحبت مي‌شود، این امر صرفاً به یک کاریکاتوریست و یا کارکنان یک روزنامه محدود نمي‌شود. واقعا باید دید که چه کسانی عملاً به این امر دامن زدند؟ آن شعارهای ارتجاعی پان‌ترکيستی را چه کسانی در جریان تظاهرات توده‌ها مطرح و سعی مي‌کردند به زبان مردم بیاندازند؟ بله، مسأله فراتر از محکوم کردن و یا نکردن آن کاریکاتوریست است که کار او البته در رواج فرهنگ طبقه حاکم آنهم به آن شکل ارتجاعی و مستهجن به هر حال محکوم است.

 

پیام فدائی: بگذارید آخرین سئوال را مطرح کنم، رویدادهای اخیر بار دیگر از ستم ملی اعمال شده بر مردم آذربایجان پرده برداشت و ضرورت برخورد درست با مسأله ملی را با برجستگی در مقابل دید همگان قرار داد. چه باید کرد که مبارزات مردم به مسیرهای نادرست کانالیزه نشود و به طور کلی چه سیاست و روشی مي‌تواند وحدت همه خلق‌های ایران را تحکیم بخشد.

 

رفیق اشرف: پاسخ این سئوال در کل متن این مصاحبه داده شده. اما به طورخلاصه به بیان دیگر هم بگویم که حکومت مرکزی که وابسته به امپریالیسم بوده و از این نظر یک حکومت ضدملی است، صرفنظر از اینکه گردانندگان آن شخصاً به کدام یک از مليت‌های ایران تعلق دارند، بر ملت‌های غیرفارس ایران ستم مضاعف روا می‌دارد. همانطور که جمهوری اسلامی علیرغم همه "امت اسلام"گوئی‌هایش و علیرغم این که خیلی از گردانندگانش غیرفارس هستند، همان سياست‌های شوینیستی را در دستور کار خود قرار داده‌اند که رژیم  شوینیستی سلطنت دنبال مي‌کرد. اذعان به این ستم مضاعف و به رسمیت شناختن مبارزه مردم برای رهائی از آن و برقراری تساوی کامل حقوق بین همه خلق‌های ایران، اولین گام در حفظ وحدت فی‌مابین همه توده‌های رنج‌کشیده ایران است. در این رابطه تأکید کنم که کارگران و دیگر توده‌های تحت ستم فارس نه تنها تضاد منافعی در رابطه با مسأله ملی با دیگر خلق‌های ایران ندارند بلکه با آنها در امر ملی بزرگتر و اساسی‌تری یعنی قطع نفوذ امپریالیسم و سرمایه‌های امپریالیستی از ایران که در حال حاضر از کانال سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی می‌گذرد، دارای منافع مشترکی مي‌باشد. واقعیت این است که با توجه به نفود امپریالیسم در تمام شئونات جامعه ما اعم از اقتصادی، سیاسی و نظامی، مردم ایران یعنی توده‌های تحت ستم همه خلق‌های ما خواهان قطع این نفوذ و به زبان دیگر خواهان استقلال از امپریالیسم مي‌باشند. معنی این سخن آنست که در واقع همه خلق‌های ایران، در مقابل امپریالیسم مساله ملی مشترکی دارند.

 

امروز، در ارتباط با سیاست تفرقه‌افکنانه امپریالیستی، بیش از هر وقت دیگر شاهد تقویت اندیشه جدائی و یا به شکلی دیگر فدرالیسم در ایران هستیم که بعضي‌ها به عنوان به اصطلاح  برخورد "دموکراتیک" آن را پذیرفته و اشاعه مي‌دهند. در این رابطه باید بگویم که درست است که هر نیروی سیاسی حق دارد که نظرات خود را در میان مردم تبلیغ کند ولی حتماً لازم است روی این نکته هم تأکید شود که اتفاقاً برخورد دموکراتیک ایجاب مي‌کند که هیچ سازمان و یا حزب سیاسی به جای خود مردم برای آنها تصمیم نگیرد؛ و معنای واقعی "حق تعیین سرنوشت" نیز همین است. در رابطه با مسأله ملی، این خود مردم هستند که باید سرنوشت خود را به دست خویش تعیین کنند. این آنها هستند که مي‌توانند تصمیم بگیرند که آیا سعادت خود را در جدائی از دیگر خلق‌های ایران می‌دانند، در فدرالیسم می‌بینند و یا مي‌خواهند در اتحاد دموکراتیک با هم به صورت متمرکز- یعنی مرکزیت دموکراتیک- بسر برند! البته بسیار مهم است توجه کنیم که توده‌ها تنها در یک شرایط دموکراتیک مي‌توانند آزادانه در مورد سرنوشت خود تصمیم بگیرند. بنابراین مبارزه برای دموکراسی خودبخود پیش‌شرطی برای حل دموکراتیک مسأله ملی است. و از اینجا آشکار مي‌شود که اگر یک نیروی سیاسی، واقعاً برای مردم حق تعیین سرنوشت قائل است، قبل از هر چیز باید بکوشد که مبارزه مردم را برای ایجاد یک محیط آزاد و دموکراتیک به پیش ببرد و در نتیجه نمي‌تواند به جای این کار، حل مسأله ملی را عاجل‌ترین مسأله مردم و مقدم بر امر برقراری دموکراسی قرار دهد. کسانی که امروز سعی مي‌کنند اینطور جلوه دهند که با حل مسأله ملی، دموکراسی هم خودبخود(!!) برای آن ملت مفروض چه در شکل جدائی و چه در شکل فدرالیسم حاصل خواهد شد، خاک به چشم توده‌ها پاشیده و در اتحاد خلق‌های ایران در مبارزه برای دموکراسی و آزادی خلل ایجاد مي‌کنند.

  

دموکراسی برای خلق‌های تحت ستم ایران جز با قطع نفوذ امپریالیسم، از بین بردن سیستم سرمايه‌داری حاکم و سرنگونی رژیم دیکتاتور مدافع و حافظ منافع امپرياليست‌ها و سرمايه‌داران وابسته در ایران، امکان‌پذیرنیست. و این تنها با نیروی متحد همه خلق‌های ایران شدنی است. توضیح همه این مسایل برای توده‌ها یکی از راه‌های موثر برای خنثی‌کردن تلاش‌های تفرقه‌افکنانه نیروهای ضدانقلابی و جلوگیری از نفوذ ايده‌های زهرآگین در میان مردم است که با هدف انحراف مسیر مبارزات آنها اشاعه می‌یابد. پیشبرد مبارزه و رهبری عملی جنبش توده‌ها در چنین بستر و جهتی متضمن حفظ وحدت در میان خلق‌های ایران است. کمونیست‌ها و نیروهای واقعاً دموکرات و آزادی‌خواه، حتماً باید بر درستی شعار حق تعیین سرنوشت برای توده‌ها و از جمله حق جدائی پافشاری و از آن دفاع نمایند. تنها با قایل شدن چنین حقی برای همه ملت‌های ایران مي‌توان خواستار اتحاد آگاهانه و آزادانه همه آنها با همدیگر بوده و مبارزه مشترکی را برعليه دشمنان مشترک همه خلق‌های ایران به پیش برد. اتحادی که پیروزی و سعادت مردم تحت سلطه ما را تأمین و تضمین مي‌کند.

 

پیام فدائی: رفیق اشرف به خاتمه این مصاحبه رسیدیم. از شما بخاطر پاسخ‌هايي که به این سوالات دادید تشکر می‌کنيم!

 

رفیق اشرف: با سپاس از شما. به امید پیروزی همه توده‌های تحت ستم ایران بر دشمنان‌شان. موفق باشید!